۷/۰۲/۱۳۹۲

خطابه سنگ و پيشاني و فرياد

يادآوري :
اين شعر را در سال 1388 براي اشرفيها نوشتم و پايداران اشرف را
«آيه‌هاي مجسم پيروزي» خطاب كردم. حالا بعد از قتل عام ده شهريور گذشته اثبات شد كه اشتباه نكرده بودم. 52شهيد قتل عام شده به راستي هركدامشان «آيه‌اي مجسم از حتميت پيروزي هستند. پيروزي هم كه مي گويم منظورم هم پيروزي آرمان آنان است، و هم پيروزي خط مشي و استراتژي آنان كه است كه به دور از فرصت طلبي و تسليم و ذلت در ميدان نبرد با ارتجاع براي هميشه جاودانه شده است. بگذار زبونان و تسليم طلبان بر خون به ناحق ريخته مجاهدين اشرف برقصند و شادي كنند. و تقاص آن خونها را از رهبري مجاهدين طلب كنند! در بزم يزيد رقصيدن و در مجلس حسين گريستن شنيده ايد؟ تاريخ نه از قاتلان خواهد گذشت و نه از خائنان و جاده صاف كن هاي قتل عام. ما كه هميشه در محكمة شاه و شيخ بوده‌ايم. يكبار ديگر هم با اين حضرات به دادگاهي كه قاضيانش مردم ميهنمان هستند خواهيم رفت تا همگان قضاوت كنند.


خطابه سنگ و پيشاني و فرياد

بعد از گريه هاي تو
رودهاي جاري آتش است
شعله ور برگونه هاي من
و خيابانهاي شهر.

تو ايستاده اي در باران سنگ
بي واهمه از فرود بي مروت
بر پيشاني كشيده و نبض تپنده


تو ايستاده اي برفراز اين تل كه بلنداي جهان است
و اين، سنگ دل اشقيا است
كه مي بارد سنگ تر از سنگ.
و اي يار! اي يار!
اين شقيقة كيست؟
اين آينة شفاف، شقيقة كيست كه شكافته مي شود
اين دست شكسته و بي سلاح از آن كيست؟

من آن تن بي نصيبم يارا!
با بغضها و اشكهايي باريده و نباريده
و شاعري كه واژه هاي گمشده اش را
در گلوي تشنگان و ژندگان يافته است
مرا ز داغ شهيدان مترسان!
مرا به تعزيت گلهاي سوري صبر مخوان!
نصيب من از تمام حادثه
روحي است مجروح و بي قرار
با اين همه،
محزون نيستم از اين همه تراكم درد،
من شادي باغم
شادي باغ ناديدة پر درخت
در توفان زنجير و تسمه و تبر.

اين بغض كهنة چركين منفجر شد عاقبت
و رود جاري خون با تلاطمهاي تلخش
در خاك تشنگي
و وادي عطش
آميخته شد با سنگ و عصب.

حكايت تبر و فرقهاي شكافته
زوزة بربريت ديروز نبود،
سكوت پركينة ساكتان نبود.
انتخاب امروز
براي ديروز بود يا براي فردا.

اينك اين رود جاري فرياد است،
پيچيده در كلاف درد،
كه با تلألو الماس در شبي بي ستاره
بر پيشاني خونين صبح نشسته است.
محزون نيستم از اين كلاف پيچيده
اين رنج مسكوت ساليان در شورزار
نيروي مهيب بذر را دارد
و در صبحي داغ
شكافنده تر از هر شهابي
در صخره هاي بي باوري مي رويد.
مسرورم يارا!
و بيش از اين كه به خون شقايقها ببالم
به عقاباني مي نازم
كه آسمانها را كوچك يافته اند
اما در چنگ كودكان خاكشان
جوجكان آرام بازي اند.
اين رود جاري شده است
اين رود با گدازه هايش از پاره هاي تن
و استخوانهاي شكسته
در هر كوچة بن بست
يا در نهان ساكت ترين خانه ها
ترانه مي خواند.

خليفه زشتي و دلقكي!
از ارك رؤياهاي قرون خونريز
خميازة مرگ بكش!
و پوزه بزن بر زمين ما.
فرمانرواي مزبله هاي عفوني!
فرمان بده!
ما روديم سركش تر از رود
و با همين تنهاي كوفته و پر زخم
با همين دستهاي خالي از سلاح
سيمهاي خاردار ملاقات را
با قاتلان و جلادان و جاسوسان ارسالي ات
از هم خواهيم دريد
از آنها بپرس!
در صفهاي ما چه ديده اند؟
از تك تك تبر به دستانت بپرس
چه بود آن چه كه آنها نداشتند و ما داشتيم؟

قاتلان، آمده از بارگاه خلفاي گورزاد
روزها در حلقه اربابان نفت و دلار و تانك
با بالا تنة يك جاسوس كراوات زده مي رقصند
و شبها در حرمسراي غلامبارگان خليفه
پايين تنه خود را
در گرو شيخي تبهكار حراج مي كنند.

فخري براي شما نيست جلادان!
فردا كه باد تزوير بخوابد،
در مزبله ها و طويله هاي خود
حتي سگان برصي
نام بو گرفته تان را نيز پوزي نمي زنند.
و به كودكان خود نمي توانيد بنگريد
وقتي كه ننگ را بر پيشاني شما
حك شده مي يابند.

ترانه هاي ما گره خورده در آه شهيدان
گريبان خائنان را خواهد گرفت
كرمها گوشتهاي باد كرده شان را
نخواهند جويد
و زمين گوري برايشان نخواهد داشت
حتي، حتي، حتي
دوزخ
دروازه هاي خود را برويشان خواهد بست

هر جراحت دست و كتف
و هر تن چاك چاك
لبخندي است بر لبهاي تبدار.

جهان مي سوزد
در اين خون شعله ور صبحگاهي
كه خاك را
و سنگ را
و تبر را رنگين كرد.

از اين دستهاي قلم شده
جنگلي خواهد روئيد.
فردا كه ما به خيابان برسيم
از بامها خواهيم شنيد
بانگ ژنده پوشان بيابانهاي بي آب را
و در رديفي از كتيبه هاي نور
خواهيم خواند نامهاي تك تكشان را.




۶/۲۵/۱۳۹۲

بهشت سكينه، مدفن از ياد‌رفته شهيدان گمنام





بهشت سكينه، مدفن از ياد‌رفته شهيدان گمنام

توضيح :
در سال 86 عاقبت بعد از قريب به دو سال پيگيري تلاشهاي مشترك من و يكي از هواداران مقاومت كه مجاز به آوردن نامش نيستم به ثمر نشست. فيلمي از گورستان بي بي سكينه در نزديكي كرج به دستمان رسيد و ما توانستيم از روي مزارهايي كه در فيلم مشخص شده بود، تعدادي از شهيدان قتل عام و قبل از آن را شناسايي كنيم.
وقتي فيلم را براي اولين بار آن را ديدم احساسي دو گانه داشتم. اول احساس دين بسيار شديد نسبت به خانواده محترمي كه رنج و خطر رفتن به بي بي سكينه و فيلمبرداري از آن را به جان خريده بودند. براي من مشخص بود كه در صورت دستگيري چه بلايي سرشان مي آمد. اما آن خانواده شريف قبول كرده بودند تا ما را در كاري بزرگ ياري كنند. من از اين بابت هميشه مديون هواداري كه در خارج كشور اين قضيه را با من مطرح كرد و همچو خواهري مهربان و دلسوز با جسارت تمام كارها را در داخل ايران سامان داد و همچنين آن خانواده كه ذكرش آمد هستم. بي شك اگر اين كار ارزشي داشته باشد، كه به نظر من بسيار هم دارد، مديون فداكاري آن عزيزان است.
دوم شناسايي يكي از گورستانهايي كه تعدادي از شهيدان قتل عام و قبل از آن آرميده اند به خودي خود يك پيروزي بر قاتلان و جلادان بود. به تجربه و به كرات دريافته ام كه چه سعي دوزخي عظيمي شده است تا شهيدان گم شوند وبي ياد بمانند. و حالا وقتي ما ساكنان خاموش گورستاني را باز مي يابيم، خواهران و برادران مظلوم خود را كه در غبار ايام گم شده بودند مي يابيم و به راستي غنيمتي است. و جا دارد از خود سؤال كنيم به راستي چند گورستان ناشناخته ديگر در سراسر اين خاك وجود دارد كه هريك تني چند از فرزندان مجاهد و مبارز اين مردم را در خود جاي داده است؟ و حقا كه لعنت بر آن روح پليد و اهريمني كه با رشيدترين فرزندان و خواهران و برادران ما اين گونه كرد.
به هرحال از فيلم به دست آمده يك برنامه تلويزيوني درست شد كه در همان ايام پخش گرديد. همچنين در شماره 897مجاهد، مورخ 22اسفند 1386، چند صفحه اختصاص به اين گزارش داده شد.
من اين گزارش را فراموش كرده بودم تا اين كه در مرداد امسال، همزمان با سالگرد قتل عام زندانيان سياسي، ياد آن افتادم. آن را در دو بخش تنظيم كرده ام كه در اينجا بخش اول را ملاحظه مي كنيد.
+++
گورستان بهشت‌سكينه، گورستاني است واقع در كيلومتر4 اتوبان كرج ـ قزوين. در نزديكي زندان قزلحصار و گوهردشت. در يكي از قطعات اين گورستان تعدادي از شهيدان مجاهد خلق و ديگر شهيدان راه آزادي كه عمدتاً اسيران زندانهاي قزلحصار و گوهردشت بوده‌اند آرميده‌اند. تا پيش از اين به صورت افواهي شنيده بوديم كه تعدادي از تيرباران شدگان زندانهاي قزلحصار و گوهردشت را به صورت گمنام در يكي از قطعات اين گورستان دفن كرده‌اند. اما اخيراً هواداران مجاهدين موفق شده‌اند اين قطعه گمنام را شناسايي كرده، از آن فيلمبرداري كنند و همراه با توضيحاتي پيرامون برخي از شهيدان برايمان ارسال نمايند.
تصاويري كه در اين صفحات مشاهده مي‌كنيد، عمدتاً از روي فيلمهاي ارسالي گرفته شده‌اند. در صفحه اول تصاويري از صحنه و موقعيت كلي گورستان را ملاحظه مي‌كنيد.
تعدادي از گورهاي اين قطعه داراي سنگ مي‌باشند و بنابراين قابل شناسايي هستند. نام و نام و خانوادگي و تاريخ تولد و شهادت آنان بر سنگ گورها حك شده است. البته در فيلمهاي ارسالي مزار تعدادي از شهيدان طوري است كه اطلاعات كامل قابل شناسايي و استخراج نمي‌باشد. مثلاً برسنگ «علي اكبر هاشميان» نام آن قابل شناسايي بود اما نتوانستيم ساير مشخصات را تشخيص دهيم. ترجيح داديم تا به دست آمدن اطلاعات موثق كافي اطلاعات را ولو ناقص منتشر كنيم. سنگ برخي مزارها نيز مورد تهاجم ايادي رژيم قرار گرفته و شكسته شده به طوري كه هيچ گونه اطلاعاتي از آن نمي‌توان به دست آورد.
مجموعاً 37مزار شهيد در اين قطعه مورد شناسايي قرار گرفتند كه عكس مزارهايشان را ملاحظه مي‌كنيد(در نشريه مجاهد عكسها به چاپ رسيده). اما بايد تأكيد كرد كه براساس توضيحاتي كه فرستندگان فيلمها برايمان ارسال كرده‌اند تعداد شهيدان آرميده در اين قطعه بسيار بيشتر است و اغلب آنان نه سنگ گوري دارند و نه كسي از آنها نام و نشاني دارد. در ميان مزارهاي كشف شده به تعدادي از مزارهايي برخورديم كه در گذشته صاحبانشان را به عنوان شهيدان مجاهد خلق شناخته و معرفي كرده بوديم. مثلاً در بهمن ماه1367 رژيم ضد بشري تعدادي از هواداران مجاهدين كه داراي مذهب اهل حق بوده‌اند را به نام قاچاقچي در ملارد كرج، يعني محل زندگيشان، به دار آويخت و در روزنامه‌هاي خودش هم اعلام كرد. مقاومت ايران اين عمل را در زمره جنايتهاي ضدبشري آخوندها قلمداد كرده و آن را افشا نمود (نشريه مجاهد شماره 378 ـ 27بهمن76 و كتاب قهرمانان در زنجير صفحه179 و 180) اكنون مزار تعدادي از اين شهيدان در گورستان بهشت سكينه كشف شده است كه تصاوير آن را (در نشريه) ملاحظه مي‌كنيد.
دقت در برخي تصاوير حقايق تكان دهنده ديگري را نيز برايمان روشن مي‌كند. مثلاً در صفحه7 (نشريه) شما تصاوير مزار 8مجاهد خلق را مشاهده مي‌كنيد كه در تاريخ 5مهر68 به شهادت رسيده‌اند. اين مسأله نشان مي‌دهد كه كشتار زندانيان سياسي، به ويژه اسيران مجاهد خلق، حتي پس از قتل‌عام سياه تابستان67 همچنان ادامه داشته است.
در كنار وحشيگريهاي جلادان خونريز، بايد از علاقه و احترام مردم ميهنمان نسبت به فرزندان مجاهد خودشان ياد كرد. آنان مزار شهيدان را با احترام حفظ كرده‌اند و هر از گاهي به آنان سر زده و با نثار گلي ياد آنها را زنده نگه مي‌دارند. در متن فيلمي كه به دست ما رسيده، فرستنده توضيح مي‌دهد كه يكي از مزارها مربوط به خواهر مجاهد زهره شكاري است، كه از اسيران مجاهد در زندان  قزلحصار، اهل ملارد كرج بوده است و هنگام شهادت دختري خردسال به نام شقايق داشته. اهالي محل به ياد اين مجاهد قهرمان نام كوچه خود را «كوي شقايق» گذاشته‌اند. همچنين در فيلم، شاهد گوري بدون سنگ هستيم. فرستنده توضيح مي‌دهد كه اين محل متعلق به شهيدي گمنام از اهالي جنوب كشور بوده است. خانواده شهيد وقتي گور فرزند خود را يافته‌اند به محل آمده و گفته‌اند: «هرچند نبش قبر حرام است اما ما به خاطر اين كه شهيدمان نزد خودمان باشد اين كار را مي‌كنيم» بعد خاك را شكافته و جسد را شبانه به شهر خود منتقل كرده‌اند. اما به ياد آن شهيد هم چنان آن مزار بدون شهيد حفظ شده و اهالي جايش را به يكديگر نشان مي‌دهند. اين نمونه حاكي از وجود تعداد بسيار ديگري از شهيدان است كه خانواده‌شان موفق به كشف مزارشان نشده‌اند. انبوه مزارهاي بي‌سنگ گور دليل اين واقعيت است.


ليست اسامي و مشخصات 37تن از مجاهدين و شهيدان راه آزادي كه مزارشان در گورستان بهشت‌سكينه شناسايي شد

اسامي و مشخصات شهيداني كه ذيلاً آورده مي‌شود براساس اطلاعات نبشته شده برسنگ مزارشان عبارتند از:
1- صفي‌قلي اشرفي، فرزند محمد، متولد سال1339 ، تاريخ شهادت 8بهمن67
2- سيد حيدر نوري، فرزند عباس، متولد 15آبان1329، تاريخ شهادت 8بهمن67
3- غلامعلي تيموري، فرزند غريب‌علي، متولد 8آبان1339، تاريخ شهادت 8بهمن67
4- حيدر‌علي سياه‌منصوري، فرزند صفر، متولد12ارديبهشت1333، تاريخ شهادت 12ارديبشت1368(در گذشته تاريخ شهادت او اسفند67ذكر شده بود)
5- علي تيموري، فرزند ...علي، متولد 17فروردين1339، تاريخ شهادت8بهمن67
6- بهرامعلي تيموري، فرزند يوسفعلي، متولد 1فروردين1336، تاريخ شهادت 8بهمن67
7- روح‌الله اشرفيان، فرزند علي‌قلي، متولد1328، تاريخ شهادت 8بهمن67
8- قربانعلي عليدرويش، فرزند غلامعلي، متولد 8مرداد1335، تاريخ شهادت 8بهمن67
9- درويش‌علي تيموري، فرزند غريب‌علي، متولد 1334، تاريخ شهادت8بهمن67
10- احمد زنگي، فرزند ارسلان، متولد22خرداد1341، تاريخ شهادت8بهمن67
11- امان‌الله سياه‌منصوري، فرزند احمد، متولد2مهر1338،تاريخ شهادت8بهمن67
12- صدرالله سياه‌منصوري، فرزند رضا، متولد 4آذر1326، تاريخ شهادت8بهمن67
13- يحيي تيموري، فرزند اياز، متولد 1مرداد1333، تاريخ شهادت8بهمن67
14- خرامان سياه‌منصوري، فرزندمنصوربك، متولد 1337، تاريخ شهادت3اسفند66
15- غلامحسين رشيدي، فرزند نعمت‌الله، متولد 3خرداد1333، تاريخ شهادت 26فروردين62
16- سعيد طاراني، فرزند محمد، متولد14فروردين1327، تاريخ شهادت 28شهريور64
17- حسين كريمي‌بخش، فرزند رمضانعلي، متولد اول فروردين1338، تاريخ شهادت10اسفند62
18- داريوش عابديني، فرزند عباس، متولد 1338، تاريخ شهادت 24خرداد62
19- محمدعلي حسيني، فرزند... ، متولد41 ، تاريخ شهادت6ارديبهشت62
20- اعظم اسماعيل‌پور، فرزند عباد، متولد1فروردين1336، تاريخ شهادت...
21- مهناز عالمي، فرزند رحمت‌الله، متولد 1338، تاريخ شهادت21مهر61
22- حسين عاشوري، فرزند احمد، متولد1336، تاريخ شهادت 10آبان61
23- اصغر غفوري، فرزند محمود، متولد1323، تاريخ شهادت 2مهر64
24- شاهين اخوان، فرزند...، متولد...، تاريخ شهادت
25- زهره شكاري، فرزند اكبر، متولد 24مرداد1335، تاريخ شهادت 25فروردين62
26- موسي دهقاني، فرزند خدابخش، متولدمسجدسليمان...، 17مرداد60
27- منصور كاظمي، فرزند محمدكاظم، متولد1342، تاريخ شهادت 22مهر61
28- رمضان بزرگانفرد، فرزند عطاالله، متولد1323، تاريخ شهادت 19تير1360
29- سيدجواد امير كرباسي، فرزند محمد، متولد1340، تاريخ شهادت 5مهر68
30- حسين قره‌گوزلو، فرزند يدالله، متولد1332،تاريخ شهادت 5مهر68
31- اسماعيل قاري، فرزند حسن، متولد1333، تاريخ شهادت 5مهر68
32- اسدالله صميمي، فرزند يدالله، متولد1339، تاريخ شهادت 5مهر68
33- امير هوشنگ احمديان، فرزند جليل، متولد 1341
34- اسماعيل كشتيراني، فرزند عباس، متولد 1333، تاريخ شهادت 5مهر68
35- محمد آقايي، فرزند علي اكبر، متولد1336، تاريخ شهادت 5مهر68
36- سيدعباس عقيلي، سيد ستار، متولد1336، تاريخ شهادت 5مهر68
37- علي اكبر هاشميان، .....(مشخصات شهيد ناخوانا بود)



عيـاران
خاطره مجاهد شهيد صفي‌قلي اشرفي و ياران پاكبازش گرامي‌باد
نقل از مجاهد 378ـ 27 بهمن76

گمنامان
             بيشمارانند.
الماس زلال ستاره
            در آخرين دم شب
برق نهان چشم عياري شبگرد
خون صبحگاهي بيشمار گمنام را       
طلب خواهد كرد
در تاريخ 10بهمن67 مطبوعات حكومتي گزارش دادند «12عضو گروه عياران» كه از آنها با عنوان «قاچاقچي مواد مخدر و سارق مسلح» ياد مي‌كرد، به دار آويخته‌شده‌اند.
اما «عياران» برخلاف ادعاي دروغ رژيم، كساني نبودند جز مجاهد شهيد صفي‌قلي اشرفي و همرزمان مجاهدش كه پس‌از تحمل چند‌سال شكنجه، سرانجام در تاريخ 8 بهمن 67 به پيمان خود با خدا و خلق وفا كردند.
مجـــاهــد شهيد صـفـي‌قلـي اشرفي، در‌ جريان انقلاب ضد‌سلطنتي دانشجوي دانشگاه تهران بود و همان‌جا بود كه با مجاهدين و آرمانهايشان آشنا شد و به تبليغ اين آرمان در ميان پيروان اهل طريقت در سرخه‌حصار كرج پرداخت. پدر او  شادروان محمدولي اشرفي «پير»  و رهبر آنان بود و خود صفي‌قلي نيز از نفوذ و اعتبار زيادي در‌ميان مردم سرخه‌حصار برخوردار بود. او در‌جريان انقلاب ضد‌سلطنتي بسيار فعال بود و پس‌از پيروزي انقلاب مانع بازپس گرفتن سلاحهايي كه از پادگانها توسط مردم مصادره شده بود، گرديد. صفي‌قلي پس‌از آن نيز  در‌ميان اهالي سرخه‌حصار به هواداري از مجاهدين پرداخت و براي معرفي اهداف سازمان فعالانه كوشيد. او جوانان اهل‌حق آن منطقه را به كلاسهاي آموزش ايدئولوژيك سازمان، كه در آن زمان تحت عنوان بحثهاي «تبيين جهان» توسط برادر مجاهد مسعود رجوي در دانشگاه صنعتي شريف تشكيل مي‌شد، مي‌برد. توزيع نشريه مجاهد، يكي ديگر از فعاليتهاي گسترده صفي‌قلي و يارانش بود. او با نفوذ و محبوبيتي كه در ميان مردم سرخه‌حصار داشت، توانست بسياري از جوانان آن‌جا را به مبارزه با رژيم و هواداري از مجاهدين جذب كند.
پس‌از خرداد سال‌60 و آغاز مقاومت انقلابي مسلحانه، صفي‌قلي و يارانش به هواداري از مجاهدين و تلاش براي برقراري ارتباط با رزمندگان مجاهد خلق هم‌چنان ادامه دادند. صفي‌قلي همرزمانش را تحت عنوان گروه «عياران» سازمان داد و  به عمليات متعددي، از‌جمله مصادره چند‌بانك، دست زد و فعاليت گروه را گسترش داد.
در اواخر سال‌64 گروه ضربه خورد و صفي‌قلي به‌اتفاق 60‌نفر از همرزمان و يارانش از اهل‌حق، دستگير شدند. دوران زندان و تحمل شكـنـجـــه‌هــاي سبــعـــانه دژخيمان، نه‌تنها در عزم آهنين صفي‌قلي و يارانش خللي به‌وجود نياورد، بلكه آنان را در پيمودن راه رهايي خلق و مقاومت انقلابي مسلحانه استوارتر و مصمم‌تر نمود. تا اين‌كه سرانجام در 8بهمن سال67، به‌اتفاق مجاهدين شهيد روح‌الله اشرفيان و احمد زنگي در ملاٌ عام، در زمين چمن ســـرخـــه‌حـــصــار كـــرج به‌دار آويخته‌شد. در همان روز 9همرزم مجاهد ديگر صفي‌قلي در زندان حلق‌آويز شدند.
اسامي و مشخصات اين شهيدان سرفراز خلق عبارتند از مجاهدين شهيد:
1ـ‌‌صـفــي‌قـلــي اشــرفـــي، دانشجوي دانشگاه تهران، 27ساله
2ـ امان‌الله سياه‌منصوري فرزند احمد علي، 23ساله، كشاورز
3ـ احمد زنگي، 25ساله، ديپلم
4ـ روح‌الله اشرفيان، 34ساله، كارمند بانك مركزي تهران
5ـ سيدحيدر نوري، 35ساله، افسر فراري هوانيروز
6ـ بـهــرام تـيــمــوري (فرزند يوسفعلي)، 27ساله، ديپلم
7ـ قربانعلي‌درويش، 29ساله، شغل آزاد
8‌ـ‌‌‌‌‌‌‌‌دكــــتــــر صـــدرالـــلـــه سياه‌منصوري (فرزند رضا)، شاغل در دانشگاه تهران
9ـ غلامعلي تيموري (فرزند قريب‌علي)، 25ساله، ديپلم
10ـ درويش‌علي تيموري (فرزند قريب‌علي)، 23ساله،  كشاورز
11ـ حيدر تيموري (فرزند نظرعلي)، 35ساله، راننده
12ـ يحيي تيموري (فرزند اياز)،  37ساله، كشاورز
ونيز مجاهدين شهيد:
ـ‌‌حيــــدر ســـيــاه‌مــنــصـوري، 35ساله (كه حدود يك‌ماه پس‌از همرزمانش اعدام گرديد)
ـ دكتر غلامحسين رشيدي  29ساله (كه در بهار سال62 اعدام شد.
يادشان گرامي و  راهشان پر رهرو باد.


۶/۱۹/۱۳۹۲

غزل جهانگشاي زندگي پس از عبور از مرگ

غزل جهانگشاي زندگي پس از عبور از مرگ


كشاكشي غريب
در عبوري مهيب از مرگ
و رسيدن به خانه‌يي از آرامش...

عبور كن از دالان طولاني
با رفهايي از حرف
و يادگارهايي از ترمه و خون
و بخوان از پشت اين ديوارهاي قطور
در گذر از مرگ
با همه دبدبه و كبكبه و طنطنه‌اش
و بخند به آن تلخك دندان ريخته فرتوت
كه شمشير صولت و شوكت بركمربسته
و نمي‌شناسد شاعري كوچك را
كه شعرهاي بر بادش را
در باد نمي‌خواند براي باد.

در عبور از مرگ
جهانگشايي هستي سوار بر ارابه فتح
كه مي‌راني تا آن سوي دروازه ويران
و يا، نه!
مسافري كه گدايي نمي‌كند زندگي را
از سورچي كور
 و نشسته بر راه
در انتظار دليجاني از خبر.
اما زيباتر!
از مرگ، مثل شاعري عبور كرده‌اي
 كه شعرش را بر باد مي‌نويسد
و مي‌داند در هر پره باد
منزلگاهي است كه از پاييز مي‌گذرد
و به روزهايي از درخت ختم مي‌شود.

و بالا بلند شهيدا!
چه زيبايي و مغرور
وقتي كه روزهايت از مرگ نمي‌هراسند
و در سالهاي يخزده زمستاني
پيراهنت هنوز بوي شكوفه مي‌دهد.
قلب زنان، كه همه زيبايند،
و  قلب همه مردان عبور كرده از مرگ
كه زيباترين زيبايان هستند
و قلب همه قلبها
يعني قلب پر تپش شعر از آن تو باد!
و تو اي شعر! اي زندگي! اي زيبا!
نه شهيدي كه خود، شعري
به زيبايي لبخند مردي
با گرده مجروح
بر تازيانه‌يي بيرحم

كه نمي‌پذيرد مرگ را...