۲/۰۷/۱۳۹۱

هزارة آوارگي ماهي


هزارة آوارگي ماهي
براي آنان كه در اشرف تا به آخر ايستادند
و زندان «ليبرتي» را فتح كردند
آن كه آرام آرام در دريا مي گريد
نجواهاي ساكتش هميشه جوان است
و مي داند كه فاصلة ازماه تا ماهي
 شكاف بستة دو پلك است.

هزارة آوارگي ماهي
مكتوب آوازهاي گمشده اي است
كه آغازشان اتاق روزهاي تكيدة فرصت
و ادامه شان آسمان دل گشادة فردا است.

تا هزارة هزار
تا فرداي فردا
و تا فرداي فرياد،
 ادامة فواره و آه و آوارگي...

در امتداد هزاره ها
ماهيان صبور خانه به دوش
دريا را
در ديري انتظارهاي يخ زده رقم مي زنند.

هزارة فرداها،
هزارة ماهي ها و درياها،
با هزار هزار موج و فوج فوج ماهيان سرخ
و... آوازهايي كه از ماه مي آيند.

10فروردين91

۲/۰۲/۱۳۹۱

تن تمام تنهايي نيست

تن تمام تنهايي نيست




تن، تمام تنهايي است


وقتي كه برافراشته مي شود


از ميان صليبها و خارها وشعله ها


و تا خداي گمشده در كهكشانها دود مي شود.






تن، تمام تنهايي نيست


وقتي كه مثل رنگين كمان يك عصر پائيزي


پلي بسازد آغاز شده از خود


و سرنگون در خود.






تن، وقتي كه مشبك است


حقيقت خونين خود را مي يابد


در استخر يك روزداغ


شناكنان در نور بلند آفتاب.






16بهمن90

۱/۱۳/۱۳۹۱

حتي يك نفس


حتي يك نفس
براي محمدعلي حاج آقايي كه جانانه ايستاد
مظلومانه بر دار شد و درس شرف به همه ما داد

در بيغوله ها با غولها و گولها!
در گندزاران با گزاران
يكصد، يا كه يك هزار سال
همخانه مي شوم با مارها
از نعش مردگان مي خورم
اما دريغ كه باشم،
حتي يك نفس
بر سفرة سور
همنفس با شما اي بدتر از غولها و گولها!
12فروردين91